سلام هی حتی مطلع الفجر/ این قرن، قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین است
امام روح الله
تنها هدف این پست بیان نخستین خواسته ی من از خواننده های این وبلاگه!که مطمئنم خدارو هم خوش میاد
لطفا برای یک نوزاد 3ماهه ی گل که خدا از دار دنیا بهش یه پدر مادر خیلی جوون و یه "قلب زخمی" داده 5حمد شفا بخوندید.
اگه از دوستاتون که اهل دل اند هم این خواهش رو بکنید، منت گذاشتید. 2روزی هست بخاطر این مساله پکرم! خیلی خیلی خیلی!
همین
همین
پ.ن:
· نوزاد مذکور گل دختر یکی از خوبای روزگاره.
· امشب نخستین شب مهمونی شهداست، و آخرین شب زیافت رسمی قرآن. خیلی دوست داشتم یه روزی مثه فردا رفقای راننده ی طرح یه برنامه ی مفصل و یه اختتامیه توپ واسه این طرح راه میانداختن، امیدوارم یه روز برسه که این فرصتها و خیلی خیلی خیلی غنیمت بدونیم.
· به حاجی یه قرآن جیبی چاپ بیروت با ترجمه فارسی هدیه دادند! حاجی هم امشب از راه که رسید، هدیه اش کرد به من! گفتم خدایا وقتی به یک معلوم الحال مثه من به مناسبت همچین طرحی همچین هدیه ای می دی که کلی دلم قرآن چاپ بیروت میخواست! به باقی مشترکین هر شب سفره ات چی میدی؟ قرآن ناطق!
· شاید در سپیده دم همدیگر را بازیابیم (پ.ن)
· یکی گفت: راستش دیگه خسته شدم از خیابونهای شلوغِ خلوت! از آدمهای عجیب! از جیغ ماشینهایی که دود میکنند! از آدم هایی که دود میکنند! از آدمهایی که میسوزند در میان شعله های بازارِ روزمرگی.
میگفت: باید برم تا تو یه دوردست، به دستم حنا ببندم! میگفت...دل پری داشت.
به دلش گفتم: خوش بحالت...
به دلم گفتم: بترکی ای دل... یادبگیر
· راستی سالگرد شهادت ابراهیم، یاد قصه ی ابراهیم افتادم، قصه ای که دیگه افسانه شده!
· رفقای 1404ی چیزی به آخر سال نمونده ها، دست بجنبونید! آماده شد، میل کنید، هر لحظه ای هم بود تک بندزید.
· بچه شهیدهای بنیاد فکر میکنن پیچوندمشون! اما مقصر بی برنامه گی خودشونه! آقا من هنوز رو حرفم هستم! فقط وبلاگش رو فاکتور بگیرید، حمالیش بمونه! 7روز اول هم فقط باقیشو جای دیگه قولیدم!